سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی

ساخت وبلاگ
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیستبین من و عشق تو ولی فاصله ای نیستچه کسی مرا دوست دارد ؟نمی‌دانمتاچشم بازکردم کلبه ویرانه ای تنهاشقایق‌های پرپر...مرا دوست نداری نازنین اما با حس بودنت گلهای اندوه من پرپر می شود دوست داشتنت یعنی امید ...امیدبهانه ای برای رسیدن به انتهای آرزوها وهمه آرزوهای من تو واما دوست نداشتن یعنی مرگ عاطفه ها ...نقطه پایان امید ... مرگ آرزوها تورا دوست دارم تا امتداد بی نهایت ...تورا دوست دارم ...تومرادوست نداری نازنینم گله ای نیست ...اما بین عشق من وتو هرگز فاصله ای نیست ... نوشته شده در جمعه دهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 22:31 توسط م - تنها| | سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی...ادامه مطلب
ما را در سایت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zamzameheshgh بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1403 ساعت: 7:05

ولنتاین را باتو ،درکنارتو می خواهمصدای سخن عشق را بانفسهای گرمت سرشار از شمیم گلهای سرخ برایم زمزمه کنگوشهایم سالهاست غوغایی است ازسکوتزمزمه های عاشقانه بسان پرستوهای مهاجر سالهاست از کویر سوزان خیالم سفرکرده اند ودیگر ندایی گلواژه های دوستت دارم را برایم نجوا نمی‌کند.مه فامم ...همه دلتنگیهایت را احساس میکنم ...چشمهایت را می‌بینم که خیره برگوشه ای آرام ومژگانی خیس بسان قطرات شبنم برگلبرگهای گل سرخ درسکوتی تلخ..اینگونه خیره برمن منگر میترسم از این‌نگاه خسته سالها منتظر...نمیدانم تاکی ومن تنها دراین هیاهوی شهر نقاشی میکنم تصویر خیالیت را با انگشتانم بردیوار اتاقموتقویمم را ورق میزنم تا کی رسد به انتها لحظه های انتظارآری ولنتاین ما یک رویا یک رویای قشنگ عاشقانهمحفل عشق ما سرزمین گلهای سرخ ،سرزمین چلچله های مهاجر آسمانش آبی وبادکنکی که آویزان بر گوشه ماه وبرآن باجوهرعشق نوشته"مه فامم ولنتاینت مبارک" ...مه فامم ...عشق جاودانه من ...ولنتاینت مبارک ... نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۲ساعت 19:23 توسط م - تنها| | سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی...ادامه مطلب
ما را در سایت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zamzameheshgh بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت: 4:56

مه فام فرشته سپیدبالخنکای دستانت را آرام می بخشی به لحظه های تبدار بیمارانت ....نبض حیات زیر لطافت انگشتانت چه زیبا آهنگ عشق وامید به زندگی می نوازد ..ای فرشته مهربانی ..انگارخداوند بیشترین سهم ازعشق ومحبت را به قلب مهربان تو بخشیده است ..تو مقدسی ای فرشته سپیدپوش من ...روزت مبارک پرستار تمام لحظه ها ی تن تبدارم کنارم باش تا بشنوم صدای ضربان عشق را ازوجود سراسر شفابخشت ..روزت مبارک پرستارم ... نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ساعت 0:48 توسط م - تنها| | سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی...ادامه مطلب
ما را در سایت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zamzameheshgh بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1402 ساعت: 0:51

مه فام ...مهتاب شبهای تار من ...آیا آسمان می تواند مهتابش رافراموش کند ؟هرگز مه فام نام زیبایت درقلبم حک شده وهرگز پاک شدنی نیست .پس میشناسمت هنوز تا انتهای ضربان قلبم دوستت دارم تا آخرین نفسهایم ...بامن بمان ... بابودنت نفس میکشم ...من همان ستاره سوخته وتو نور مشعشع لحظه لحظه های شبهای تارمنی ...بامن بمان ... مه فام ...بامن بمان ...مه فامم ...شقایقم ...کلبه ام بی تو سردو خاموش است ... نوشته شده در سه شنبه هجدهم مهر ۱۴۰۲ساعت 18:7 توسط م - تنها| | سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی...ادامه مطلب
ما را در سایت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zamzameheshgh بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 18:50

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیستمی نشینی روبرویم، خستگی در می کنیچای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیستباز می خندی و می پرسی که حالت بهتر استباز می خندم که خیلی، گرچه می دانی که نیستشعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنندیاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیستچشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمیدستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیستوقت رفتن می شود، با بغض می گویم نروپشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیستمی روی و خانه لبریز از نبودت می شودباز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست******بغضی که مانده در دل من وا نمی‌شودحتی برای گریه مهیا نمی‌شودبعد از تو جز صراحت این درد آشناچیزی نصیب این من تنها نمی‌شود آرزوهایم خسته وزخمی تر ازهمیشه!!!!.. نوشته شده در یکشنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۱ساعت 10:45 توسط م - تنها| | سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی...ادامه مطلب
ما را در سایت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zamzameheshgh بازدید : 68 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:40

پرستارم روزت مبارک :گل واژه های پیامت چه زیبا درسرزمین تفتیده قلبم شکوفا می شود وگلهای رازقی عشق و وفاداریت از بیابان برهوت دلم شهری میسازد ازجنس گلها ازجنس نور ازجنس زندگی ...آری درکوچه پس کوچه های این شهر غریب شهری که ادمهایش هیچ الفتی بامن ندارند وتنهایی تمام روزوشبم را فریاد میزنند گل واژه های شعر تو مه فامم غزل امید راسرلوحه دفتر شعر زندگیم می سازند ودرفضای معطر گلهای عشق پاک تو بودن وزیستن را به این تن خسته به ارمغان... پیامهای صادقانه وسرشار از مهرو وفای تو که از سرزمین چشمهای بارانیت واز قلب سراسرامید وانتظارت بسوی آسمان پرازغبار وتاریک دلم پرواز میکند ابرهای تیره نا امیدی وتنهایی را از اوج نگاه این مردتنها میزدایند وطلوع خورشیدی دیگر وشاید تولدی دیگر را برایم رقم میزنند ..تولدی از جنس بلورکه روشنایی چلچراغش تویی ... ازجنس شقایق که یادگارش تویی ...تویی که سالها همچنان زیر سایه این نخل شکسته کویر به انتظار نشسته ای ...زبانم یارای توصیف این همه وفای تو نیست ...وجودم لایق این همه انتظارنیست .بیاد آر که این کورسو نوری که ازفاصله ها نظاره میکنی همان ستاره سوخته ایست که سالهاست خاموش شده ...مه فامم تو خورشیدی هستی که با انوارخود گاه گاهی نوری از عشق و امید به این ستاره خاموش میدهی و چراغ زندگیش را روشن میکنی وتن سرد اورا درگرمای وجودت ذوب ...نمیدانم شاید بودنم ، نفس کشیدنم به امید همین انوار طلایی وجود پراز مهر توست ...باش تا شمع نیم سوخته کلبه تنهاییم خاموش نشود ...تونباشی این تن خسته کالبدی بی روح خواهد بود در کلبه ای سردو خاموش ..پرستارم..لبخند مهرآمیز ودستان شفابخشت تسکین دهنده آلام جسم وروح بیماری خسته ...تنها دردیاری غریب وپرغبار...روز پرستار برتو فرشته سپید بال تهنیت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی...ادامه مطلب
ما را در سایت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zamzameheshgh بازدید : 38 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:40

درانتهای شب درگوشه متروکی ازشهرجوانی تنها وخسته ...شکسته درزمان خیره درانسوی بی انتها ...زیر لب زمزمه هایی داردزمزمه هایی ازناگفته هایی غبار گرفته درذهن خسته زمزمه های شبانه همنوا با مرغ شباهنگهرشب می اید کنار پنجره اندکی رازونیاز با ماه ازاو سراغ ماه خود میگیرد ماهی که سالهاست درزیر ابرهای سیاه گم شدهماه آسمان تحمل چشمهای سرشار از اشکهای بیصدا رانداردسربزیر وارام می گذرد از پنجره نگاه مرد خسته واو می ماندو اسمانی تیره وتار پرغبارای ماه کجا میروی ای شاهد شب زنده داریمای شاهد بزم عاشقانه ام در حریم حرم شقایقممرحم دردهایم تویی اینگونه رهایم مکنمن که سالهاست تنها مانده ام دراین کویر پرغبار....بمان مرو ازبرای خدا مرو..بمان می دانم خسته ای ازقصه های تلخ شبانه اممی دانم ومی دانم بیزاری ازاینهمه تکرار ،تکرار انتظار، انتظاریک سرابای ماه نامهربان می روی ...توهم برو من می مانم درانتظار اری سراب است  ابن انتظار اما سالهاست دلخوشم به این سراب ... نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۹ساعت 19:21 توسط م - تنها| | سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی...ادامه مطلب
ما را در سایت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zamzameheshgh بازدید : 85 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 11:12

تو رفتی رد پایت در دلم ماندشکوه خنده هایت در دلم مانددلم را با سحر خوش کرده بودمغروب ماجرایت در دلم ماندشریک درد هایم بودی اماغم بی انتهایت در دلم ماندهزار و یک شبم چون باد بگذشتطنین قصه هایت در دلم م سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی...ادامه مطلب
ما را در سایت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zamzameheshgh بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 11:28

نگیر ازاین دل دیوانه ابرو باران راهوای تنگ غروب وشب خیابان رااگرچه پنجره هارا گرفته ای ازمننگیر خلوت گنجشکهای ایوان رابهار بی تو دراین خانه گل نخواهد کردهوای عطرتو دیوانه کرده گلدان رابیا که تابستان ب سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی...ادامه مطلب
ما را در سایت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zamzameheshgh بازدید : 125 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 15:16

 آسون وداع کردی باهام، با اینکه می مردم براتکاشکی نمی ذاشتم بری، کاشکی که می افتادم به پاتخواستم بگم ترکم نکن، پیشم بمون ای نازنینشرح پریشونیم و تو، چشمای بارونیم ببینهر شب با کلی اشتیاق، زل می زنم به سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی...ادامه مطلب
ما را در سایت سرگشته وحیران دراین دریای طوفانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zamzameheshgh بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 15:16